نگاه مثبت مغول به شیعه
در بحث قبلی تا دوره میانه بحث شد که خلاصه آن، شکلگیری تدریجی جریان اجتهادی در شیعه، همزمان با سد باب اجتهاد در اهل سنت بود. اولین حاکم شیعی را بعد از سیطره مغول بر جهان اسلام داشتیم. مغول از ابتدا نگاه مثبتی به شیعه داشت. چون شیعیان اپوزیسیون خلافت بودند و به استقرار مسالمتآمیز حکومت جدید و کاهش خونریزی و تخریب تا حد ممکن کمک کردند. بعدها که این نفوذ استمرار پیدا میکند، شاهد شیعه شدن اولین امپراتور جهان اسلام نیز هستیم. با نفوذ علمایی مثل «علامه حلی»، «الجایتو» شیعه شد. البته این تشیع حکومتی، مدت کمی استمرار داشت و پسر الجایتو مجدداً سنی میشود. اما به هر حال، همین دوره کوتاه سبب میشود تا شیعه بهصورت جدیتری نسبت به دوره «آل بویه» یا دوره خلافت «الناصرلدین الله» وارد فاز حکومتی شود. همانطور که اشاره شد علامه حلی را امروز حد واسط میان فقهای متقدم و متأخر، یعنی فقهای پیشین و پسین شیعه میدانیم.
رشد عقلگرایی در شیعه
فقهای معاصر، غالباً «علامه حلی» را به سبب جایگاه ویژه و آرای مهم، سرسلسله فقهای متأخر و پایانبخش دوره متقدم فقه شیعه میدانند. مقصود از دوره معاصر حدود دو قرن اخیر است. در این دوره چند تحول و تطور مکتبی و مبنایی در فقه شیعه داشتیم. اولاً حوزه حله بهتدریج سیطره خود را به لبنان، ایران و سپس نجف واگذار میکند. حوزه نجف بعد از «شیخ طوسی»، در قرون ششم تا دهم دوره رکود را تجربه کرد. در دوره فترت نجف، فقهای حله تحولات مهمی را در شیعه رقم زدند. بهجز نقشآنها در جریان انتقال قدرت از «بنی عباس» به مغول و ایلخانی، شاهد گسترش عقلگرایی درونفقهی در مدرسه حله هستیم. شاخص این جریان٬ «ابن ادریس حلی» در پایان قرن ششم بود که توانست اقتدار «شیخ طوسی» را به چالش بکشد و در برخی آرای فقهی، نقدهای جدی به شیخ وارد کند. البته ایشان از نسل شیخ بود و با سه، چهار واسطه به شیخ میرسید. عمر زیادی هم نکرد. مهمترین اختلافی که بین «ابن ادریس» و «شیخ طوسی» رخ داد، گویا در زمینه رد خبر واحد بوده است. ایشان بر خلاف «سید مرتضی» و شیخ که حجیت خبر واحد را تثبیت کرده بودند، با حجت بودن اخبار آحاد مخالفت میکند که طبعاً به موازاتش تقویت عقلگرایی و جایگاه عقل در استدلالهای فقهی بود. البته اینگونه نبود که روایات را کاملاً کنار بگذارد، ولی چون مخالف اعتباربخشی ویژه به خبر واحد بود، طبعاً جایگاه اصول فقه در این رویکرد تقویت میشد. به هر حال، رشد این روش در قرن هفتم و هشتم بین فقها ملموس است، که این اتفاق از آثار حیات کوتاه «ابن ادریس» و ستیز بیپروای ایشان با حدیثگرایی تلقی میشود.
ظهور صفویه و اختلاف بین شیعه و سنی
همچنین باید در نظر داشت که پس از دوره مغول و شیعه شدن «الجایتو»، طبعاً حساسیت نسبت به قدرت گرفتن شیعه بین اهل سنت بیشتر شد و فراتر از همه، با ظهور صفویه و اعلام قدرتنمایی جدی شیعه در سطح سیاسی، طبعاً رقابت شیعه و سنی هم تشدید میشود. اهل سنت بعد از هفت، هشت قرن استعلای سیاسی، ناگهان با شیعه سیاسی و شیعه شدن جامعه بزرگ ایران آن زمان مواجه میشود. طبیعی است که رقابت و حسادت فرقهای هم در این صورت اوج بگیرد. البته عملکرد تنشزای صفویه ر ا هم نباید از نظر دور داشت. صفویان برای هویتسازی واحد علیه عثمانی که دشمن و رقیب اصلیشان بود، بهصورت طبیعی از تشیع برای برنده شدن در این جدال و در عین حال، دفاع از تمامیت ایران بهره میگرفتند. همه این زمینهها سبب میشود که بین گروه زیادی از فقهای شیعه، این نگرانی بروز کند که مبادا کوچکترین نزدیکی به اهل سنت پیدا کنند و دوباره زیر سیطره آنها بروند. در مقام ترسیم فضا، دقیقاً یک جدال حیثیتی بهصورت خودآگاه و ناخودآگاه بین شیعه و سنی شکل گرفته بود. در این فضا بود که برخی فقها تصمیم گرفتند در مبانی و میراث شیعه بازنگری و بازبینی مجدد کنند و مانع هرگونه نفوذ اهل سنت شوند. یعنی واهمه از نفوذ اهل سنت بر اساس همین جدالهای فکری و سیاسی تشدید شده بود، که مبادا دوباره دوره مظلوم بودن و اقلیت بودن شیعیان تکرار شود. این موضوع باعث قدرتگیری جریان «اخباریگری» در شیعه شد.
رشد اخباریگری با ترس از نفوذ اهل سنت
به هر اندازه که صفویه و ایران قویتر میشد، واهمه عثمانی بیشتر میشد و متقابلاً ترس از نفوذ اهل سنت از طریق مبانی فکری و فقهی و دینی هم افزایش مییافت. با مطالعه آثار اخباریون اولیه دوره صفویه مثل مرحوم استرآبادی، همین واهمه و نفوذ تصریح میشود. ایشان میگویند نباید بگذاریم اهل سنت از طریق همین بحثهای فقهی، مجدداً بر ما مسلط شوند و ما مظلوم واقع شویم. لذا با اصول فقه و اجتهاد از در مخالفت برمیخیزند و میگویند این عقلگرایی و دوری از روایات امامان، آشی است که در طول قرون، اهل سنت در سفره ما گذاشتند و ما باید با تقویت نگاه تکیه به روایات، با نفوذ مجددشان مقابله کنیم. در چنین شرایطی بهتدریج اجتهاد و استدلال عقلی قبیح شمرده میشود و آثار علما به جای اینکه مثل دوره نجف متقدم و حله میانه، سرشار از استدلال فقهی و اصولی باشد، همچون دوره اولیه تدوین حدیث در قرن سوم و چهارم وجه روایی پیدا میکند. لذا مجدداً با قوت بیشتر شاهد شکلگیری «فقه روایی» هستیم. اگر فقه روایی قرن سوم و چهارم صرفاً بهمنظور تدوین «اصول اربعمئة» شکل گرفته بود و در رقابت با جریان خاصی در شیعه نبود، ولی فقه روایی قرن دهم و یازدهم در رقابت با جریان اجتهادی و عقلگرای شیعه در قرون میانه شکل گرفت. لذا ما شاهد دو جریان در شیعه میشویم: جریان و مکتب اجتهادی و جریان اخباری.
نقل قول شهید مطهری از آیتالله بروجردی
در حاشیه باید اشاره کرد که استاد «شهید مطهری» از آقای بروجردی نقل کردند که ظهور اخباریگری در شیعه، معلول قدرت گرفتن «حسگرایی» در فلسفه غرب بود و ایشان مشخصاً از «فرانسیس بیکن» و تأثیر احتمالیاش بر «استرآبادی» که ساکن حجاز بوده، یاد کرده است؛ ولی به نظر میرسد این تصور درستی نباشد. چون اولاً بسیار بعید است که چنین ارتباط نزدیکی میان اخباریون و تجربهگرایان و حسگرایان اروپایی شکل گرفته باشد و همچنین در حدی بوده باشد که بتواند تاریخ فقه شیعه را در این حد تغییر دهد. ثانیاً اخباریگری در شیعه سابقه قدرتمندی داشت و حتی اصطلاحش در کتاب «النقض» قزوینی در قرون قبلی آمده است. این کتاب در میانه قرن ششم، یعنی چهار قرن قبل از ظهور اخباریگری تألیف شد.
اشکال آیتالله شبیری زنجانی به نقل شهید مطهری
برای دقت بیشتر، عین عبارتی را که مهر سال ۹۳ که از استاد و مرجع بزرگوار آیتالله شبیری شنیدم نقل میکنم: «اشکال به نقل آقای مطهری از آقای بروجردی درباره تأثیرپذیری استرآبادی از حسگرایان اروپا این است که اولاً اگر از اروپاییها تأثیر گرفته، به احتمال قوی از بیکن تأثیر گرفته که همزمان با استرآبادی فوت کرده است. ثانیاً اخباریگری پیش از استرآبادی هم بوده و در کتاب النقض (قرن ششم) اصطلاح «اخباری» بهعنوان دستهای از شیعیان ذکر شده است. البته شاید آقای بروجردی این کتاب را ندیده باشد».
اخباریگری، فضای غالب شیعه عصر صفوی
به هر حال چنین تأثیر و تأثری بسیار بعید است. حتی ما در دوره مشروطه و بعد از مشروطه هم چنین تأثیرگذاری سریعی را قطعاً شاهد نبودیم. بنابراین اخباریگری فضای غالب ایران شیعه عصر صفوی بود. همزمان حوزه لبنان که فقهای بزرگی در دوره میانه رشد داده بود، بهدلیل مهاجرت علما و فضای خشنی که علیه شیعه آنجا پیدا شده بود و منجر به شهادت چند فقیه بزرگ شیعه هم شده بود، بهتدریج شاهد افول اقتدار لبنان هستیم. اما همزمان در نجف، «مقدس اردبیلی» را هم داریم که از حاشیهنشینی نجف در دعوای بین عثمانی و صفوی استفاده میکند و دوباره حوزه نجف را از اواخر قرن دهم احیا میکند. یعنی بعد از حدود چهار قرن، رکود نسبی و حاشیهنشینی، نجف مجدداً در این دوره احیا میشود.
نقش مفهوم غیبت معصوم در نگاه فقها
نکته مهمی که در این دوره داریم، تثبیت نگرش فقها نسبت به مؤلفه مهم «غیبت معصوم» در این دوره است. قبلاً گفته شد که در قرون اولیه بعد از غیبت، هنوز باور به اینکه ظهور امام بهزودی رخ خواهد داد، بسیار جدی و شایع بود. لذا در بحث اختیارات خاص معصوم، احتیاط میشد و میگفتند نباید فقها وارد این حیطه خاص شوند تا خود حضرت ولی عصر (ع) ظهور کنند. ما بهتدریج میبینیم که میگویند چون ظهور رخ نداد، پس بهتر است فکری به حال وضعیت شیعه کرد و مدام به زمان نامعلوم ظهور احاله نداد. در عصر «مقدس اردبیلی» این تثبیت بهتدریج شکل میگیرد و بهتدریج میبینیم که نگاه خاصی به جایگاه فقها پیدا میشود و این رویکرد در دوره قاجار ویژهتر دنبال شد تا به دوره پهلوی رسید.
ادامه دارد…
نظر شما